سلام به دخترایی که متفاوتن به دخترایی که کارهای فوق العاده ای انجام
 
میدن به دخترایی که همیشه فکرهای عجیب و غریبی تو ذهن شون می گذره
 
به دخترایی که همیشه غرور دخترونه ای تو وجودشون هست به دخترایی که
 
شوخ طبعی ذاتی دارن به همه ی دخترایی که بهترینن
 
 

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ دو شنبه 13 خرداد 1398برچسب:,ساعت 10:32 نویسنده captain |

شيطان به رسول خدا گفت 6 خصلت انسان را دوست ندارم

 

به هم مي رسن سلامك ميكنن

 

باهم مصاحفه مي كنند

 

براي هر كاري انشاا... مي گويند

 

از گناه استغفار مي كنند

 

هر كاري را با بسم ا... الرحمن الرحيم شروع مي كنند

 

تا نام تو را مي شنوند صلوات مي فرستند

 

ايا مي دانيد وقتي مي خواهيد اين پيام را منتشر كنيدشيطان مي كوشد شما را منصرف كند؟؟؟

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ یک شنبه 20 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:54 نویسنده captain |

گذاشتم بتركين هااا

نگا تو رو خدا

 

 

اون خانمه كه تو سمند زارت زارت ميگه درب خودرو باز است ايناهاش

 

 

 

ابتكار به اين ميگنا

 

 

اصن هيچي ديگه

 

 

خوابگاه دانشجويي

 

 

آخرشه

 

 

همه به افتخار عروس بزنين كف قشنگه رو

 

 

زيباترين مدل 2013

 

 

چقده خجسته اس

من اگه اين ماشينو داشتم يكي استخدام مي كردم

نذاره مگسي چيزي بشينه روش والا

 

 

ضايع روغن مايع مي خواست قوپي بياد

 

 

خشم اژدها

 

 

ياااااااااا بروسلي

 

 

نفله شد

خدايا شيرزنان را از ما نگير آمين

 

 

بعلهههههههههه

 

 

غذايي سالم وبهداشتي در خوابگاه دانشجويي

 

 

خوشم ميادمثه يانگوم هم درست ميكنن

 

 

كلا خلاق عمل مي كنن

 

 

آرش كمانگير

 

 

تموم شد

نظر يادتون نره

لپشو بكشم

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:,ساعت 17:34 نویسنده captain |

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ
ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ : ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ؟
ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ،
ﺳﻘﻒ ﮔﻔﺖ : ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ !
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ !
ﺳﺎﻋﺖ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ !
ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮔﻔﺖ : ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ
ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ !
ﺗﻘﻮﻳﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺵ !
ﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻑ ﻫﺎﻳﺖ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫُﻞ
ﺑﺪﻩ ﻭ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ !
ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﻛﻦ !
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ، ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ : ببند ﺑﺎﺑﺎ
ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍب..


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ دو شنبه 10 تير 1392برچسب:,ساعت 17:0 نویسنده captain |

بعلههههههههه

ايران دهن ايتاليا رو سرويس كرد

فوق العاده بوووووووووووووود

واما ضربه اخر كه كار

امير غفور بود

كوبونداااااااا

جوجه تيغي ايتاليايي هم كه زرت زرت فيگور مي يومد

در اون لحظه مي خواست بشينه زار بزنه

اينم داش اميرررررررررررررررررر


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ شنبه 8 تير 1392برچسب:,ساعت 11:46 نویسنده captain |

 


 

دختر داییم شیش سالشه
یه حلزون پیدا کرده آورده خونه
هرجا حلزون میره این پشت سرش میره
صورتشو میماله به کف زمین.
میگم چرا اینکارو میکنی عسیسسسسسسسسمممم؟
.
میگه چون حلزون موقع حرکت ترشحاتی از خود به جا میزارن که حاوی کلاژن و الاستینه که باعث میشه چین و چروک صورت از بین بره وصورتی شاداب و به ما هدیه بده و دیگه باید با چین و چروکا خدافظی کرد :| :|

:|

اونوقت من 6 سالم بود صورتمو میگرفتم جلوی پنکه می گفتم آآآآآآآآآآاااااااااا

 

 

 

 


ابروهاشونو برداشتن گفتیم حتما ابروهاشون کلفت بودن،صورتشونو بند انداخبتن ندیده گرفتیم، گوشواره و دستبند و … آویزون کردن بازم به روی خودمون نیاوردیم،اما شما بگید،اپیلاسیون کل بدنشونو کجای دلمون بذاریم آخه؟!!!!!

 

 

پسر داییم دانشجوی ترم ۱ پزشکیه
سر شام مامانش سی تی اسکن سرشو آورد بهش داد
گفت مامان یه نگاه به این بنداز، اینم گرفت جلو نور درجا گفت وااااااااای!
زنداییم رنگش پرید گفت چیه؟
گفت دور اون قسمت از مغزت که مربوط به آشپزی میشه رو جلبک گرفته!
داییم همچین زد پس سرش همونم که تو یه ترم خونده بود از سرش پرید!

 

 

 

انقدر که موبایلم ساکته
 
 

 
اگر یه موقع یکى زنگ بزنه گوشیم به جاى زنگ خوردن هول میشه سرفه میکنه !

 

 
 
 
دیدی درد نداشت؟
 
جمله نوستالژیک پدر و مادرها بعد آمپول زدن به بچه هاشون
 
در حالی که بچه داره خون گریه میکنه
 
یعنی اون همه اشک ماله شوق بوده !




 
جالبه ها
 
موقع درس تو مغزم یه مدیا پلیر قوی نصب میشه
که قدرت پخش آهنگای قدیمی رم باکیفیت بالا داره..لامصب


 

پولدار شدن ، رابطه مستقیم با پدر داره :
.
.
.
.
.

- یا باید پدرت در اومده باشه.
- یا باید پدر بقیه رو در آورده باشى.
- یا باید پدرت پولدار باشه.
- یا باید پدر زنت پولدار باشه


 


 

 
 
به دوستم میگم کیف پولت چه قدر قشنگه.....

میگه چرم مشهده،عموم از المان اورده



به داداشم گفتم لپتاپمو بده

دو متر کلن از هم فاصله داشتیم

دیدیم نه میتونه پرت کنه نه میتونه سُر بده

آخرش گذاشتش روی یه پتو گفت بکِش از اون ور یه همچین ادمهای

لارجـــی هستیــــم مــــا

گدا داشتیم تو محلمون ، هرچى خیابون شلوغ تر میشد این فلج تر میشد

یه بار راهپیمایى شد این رفت تو کما !

 

 

تو دسشویی دانشگاه کاغذ زده بودن که آب قطع است

یکی با خودکار زیرش نوشته بود دیگه دیره خیلی دیره !

 

و خداوند زیر تختو آفرید که اتاقمون در عرض ۱۰ دقیقه مرتب شه!!

به سگها محبت کنی باهات دوست میشن

به آدما محبت کنی سوارت میشن

اما اگه به خرمحبت کنی اصلاَ براش فرق نمیکنه !

بس که ثبات شخصیت داره این بزرگوار

 


 

 

 

 

کارشناسان اعلام کردند:

سرعت حلزون قطع نخاع شده، ۱۵ درصد از سرعت اینترنت ایران بیشتره ...

 

 

 

 

 

طرف تازه فوق دیپلمش رو تو رشته پرورش تخم حیوانات اهلی از دانشکده غیرانتفاعی و غیر حضوری علمی کاربردی قریه مسلم آباد از توابع یاقوت شهر سفلی ممسنی به زور سه ترم مشروطی و 2 جلسه تشکیل شورا و نامه از امام جماعت مسجدشون گرفته....

 

میگه :

 

باید رفت از این مملکت !!! اینجا نمیشه موند... اینا قدر قشر روشنفکر و تحصیلکرده رو نمیدونن !!!

الحق کاری که اینا با مفهوم تحصیلات عالیه و خارج رفتن کردن، بمب اتم با هیروشیما نکرد !


شاااااااااااااااااااااااد باشين عيييزان

 

 

 

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 23:38 نویسنده captain |

عيييييزاااااااااااااااااااااان

به جهت صعود تيم ملي

براتون دوتا كليپ وذاشتمممممممممم

دستم درد نكنه

برين ببينين حال كنين

بدوووووووووووووو

دوستان عجله نكنين

شكيييييييييييييييييييييبا باشيد تا لود بشه


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 23:23 نویسنده captain |

 

arabic

في ربيع العام الماضي كنا قد ذهبوا جميعا للحج
حين يعود، وفتاة جميلة النوع الذي كان معنا.
كان قلبي التسول لي :
"اذهب، وقل لها أحبك..... لها أيا كان يريد أن يكون، يكون! وماذا يريد أن يقول، ويقول"!
قلت لقلبي سرا، وأنا سمعت هذا في الرد :
"بوي! كيف أنت جاهل! جئت للحج أو للغمز؟"

 

german

Im Frühjahr letzten Jahres waren wir alle für Wallfahrt gegangen
Während zurück, hübsch und freundlich Mädchen, das war mit uns.
Mein Herz war mir zu betteln:
"
Geh, sag ihr, ich liebe sie ..... was auch immer sein werden! Und was sagen will, sagen will!"
Ich erzählte meine geheime Herz, und ich hörte als Antwort:
"
Junge! Wie Sie unwissend bist Du gekommen, Pilgerfahrt oder liebäugeln?"
 

french

Au printemps l'année dernière nous étions tous partis pour le pèlerinage
Bien que le dos, jolie et gentille fille qui était avec nous.
Mon cœur était pour me supplier de:
«
Allez, lui dire que je l'aime ..... tout ce veut être, l'être! Et ce qui veut dire, mot à dire!"
J'ai dit à mon cœur secret, et j'ai entendu cela à la suite:
«
Boy! Comment vous êtes ignorants! Vous venez de pèlerinage ou à lorgner?"
 
italian

Nella primavera dello scorso anno eravamo andati tutti al pellegrinaggio
Tempo fa, bella e gentile ragazza che era con noi.
Il mio cuore era pregandomi di:
"
Va ', dille che io amo lei ..... qualunque cosa vuole essere, essere! E che cosa vuole dire, dire!"
Ho detto al mio cuore segreto, e ho sentito questo in risposta:
"
Ragazzo! Come sei ignorante! venite per pellegrinaggi o ad occhieggiare?"
 

Korean

 
순례에 대한 봄에 우리
전에, 예쁘친절한 누가 우리와 다내 마음이 나를 위해 구걸했 :
"
말해, 가서 그녀를 든간 어야 ! 그리무슨 말을,싶은 말은 싶은 그녀 ..... !"
비밀 마음을 얘기, 그리대한 으로이 듣고 :
"
이봐! 당신은 무식한 방법이야!거나 순례 추파를 던지다가?"
 

Spainish

 
En la primavera del año pasado estábamos todo se ha ido de peregrinación
Tiempo atrás, muy amable y una niña que estaba con nosotros.
Mi corazón me pedía:
"
Ve, dile que la amo ..... lo que quiere ser, ser! ¿Y qué quiere decir, por ejemplo!"
Le dije a mi corazón secreto, y oí esto en la respuesta:
 
"Muchacho! ¿Cómo estás ignorantes! Usted viene de peregrinación o comerse con los ojos de?"
 
english

In spring last year we were all gone for pilgrimage
While back, pretty and kind girl who was with us.
My heart was begging me to:
"
Go, tell her I love her ..... whatever wants to be, be! and what wants to say, say!"
I told my secret heart, and I heard this in response:
"
Boy! how you're ignorant! you come for pilgrimage or to ogle?"
 

Russian

Весной прошлого года мы все пошли на паломничество
Некоторое время назад, довольно и вид девушка, которая была с нами.
Мое сердце было просил меня:
"
Пойди, скажи ей, что я ее люблю ..... все хотят быть, то быть! А что хочет сказать, говорю!"
Я сказал мою тайну сердца, и я услышал это в ответ:
"
Мальчик! Как вы невежественны! Вы приходите на паломничество или строить глазки?"



Chinesse

在去年春天,我们都去朝圣阵子,漂亮,善良的女孩谁是我们的
我的心哀求我
去,告诉她我爱她想要什么.....是,是!想说什么,说!“
我告诉我的秘密的心,我听到的反应是
小子!你如何无知!你是来朝圣或抛媚眼?“



و بالاخره ایرانی:



پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت
برگشتنی یه دختر خوشگل با محبت
همسفر ما شده بود همراهمون میومد
به دست و پام افتاده بود این دل بی مروت
میگفت بروووو بهش بگوووووو
آخه دوسش دارم
میگفت بگو
هرچی میخواد بشه بشه هرچی میخواد بگه،بگه!
راز دلم رو گفتم اینو جواب شنفتم:
تو زواری!پسر!چقدر نادونی!اومدی زیارت یا که چشم چرونی؟

 

 


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 23:3 نویسنده captain |

 

نیمرو درست کردن پسر ها و دختر ها

دخترها

توی ماهیتابه روغن میریزن

اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن

تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن

چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن



پسرها

توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن

توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن

ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن

توی ماهیتابه روغن میریزن

توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن

یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن

چند تا فحش میدن

دنبال کبریت میگردن

با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره

ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد!

ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن

تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن

چند تا فحش میدن و لباس میپوشن

میرن سراغ بقالی سر کوچه و 20 تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن

تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن

روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن

تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن

دنبال نمکدون میگردن

نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن

دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن

نمکدون رو پر از نمک میکنن

صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون

نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن

بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه

چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن

توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن

با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن

صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون

سریع برمیگردن توی آشپزخونه

تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن

ماهیتابه رو میندازن توی سینک

دنبال ظرفهای مسی میگردن

قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن

چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن

یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن

چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن

یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه

روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن

چند تا فحش میدن و بلند میشن

نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن

قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن

چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن

با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن

پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن

نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ چهار شنبه 29 خرداد 1392برچسب:,ساعت 22:56 نویسنده captain |

 آيا مي دانستيد نظر دادن فقط چند ثانيه طول مي كشد؟؟؟

آيا مي دانستيد نظر دادن ثواب دارد؟؟؟

آيا مي دانستيد نظر دادن جان انسان را نمي گيرد؟؟؟؟

آيا مي دانستيد نظر دادن استرس ايجاد نمي كند؟؟؟

آيا مي دانستيد نظر دادن باعث شادي مي شود؟؟؟

آيا مي دانستيد نظر دادن هيچ ربطي به خرمگسي كه داره اذيت مي كنه ندارد؟؟؟

پس يك نفس عميق بكشيد و نظر هاي خوشگل تون رو بفرستين


برچسب‌ها:
<-TagName->
+تاریخ یک شنبه 26 خرداد 1392برچسب:,ساعت 19:33 نویسنده captain |

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد